شکفتن، باز شدن غنچۀ گل یا شکوفۀ درخت، از هم باز شدن کنایه از شاد شدن، خوشحال شدن، کنایه از باز شدن لب ها هنگام تبسم، خندان شدن شگفتن، شگفته شدن، اشکفتن، اشگفیدن، شکفیدن
شِکُفتَن، باز شدن غنچۀ گل یا شکوفۀ درخت، از هم باز شدن کنایه از شاد شدن، خوشحال شدن، کنایه از باز شدن لب ها هنگام تبسم، خندان شدن شِگُفتَن، شِگُفتِه شُدَن، اِشکُفتَن، اِشگِفیدَن، شِکُفیدَن
گول خوردن. فریب خوردن: خردمند آن است که به نعمتی و عشوه ای که زمانه دهد فریفته نشود. (تاریخ بیهقی). فریفته مشو ای نوجوان بدانکه برو چه بوستان بقد سرو بوستان شده ای. ناصرخسرو. اگر بزر فریفته نشود چنان کنیم. (قصص الانبیاء). ملک را فریفته نباید شد. (کلیله و دمنه). شیر به حدیث تو فریفته شد. (کلیله و دمنه). هرکه به لابۀ دشمن فریفته شود سزای او این است. (کلیله و دمنه)
گول خوردن. فریب خوردن: خردمند آن است که به نعمتی و عشوه ای که زمانه دهد فریفته نشود. (تاریخ بیهقی). فریفته مشو ای نوجوان بدانکه برو چه بوستان بقد سرو بوستان شده ای. ناصرخسرو. اگر بزر فریفته نشود چنان کنیم. (قصص الانبیاء). ملک را فریفته نباید شد. (کلیله و دمنه). شیر به حدیث تو فریفته شد. (کلیله و دمنه). هرکه به لابۀ دشمن فریفته شود سزای او این است. (کلیله و دمنه)
اسیر شدن: بجنگ ار گرفته شود نوش زاد بدو زین سخنها مکن هیچ یاد. فردوسی. - گرفته شدن آواز، غلیظ شدن آواز، نیکو برنیامدن صدا: آواز او (خداوند علت جذام) درشت و گرفته شود. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
اسیر شدن: بجنگ ار گرفته شود نوش زاد بدو زین سخنها مکن هیچ یاد. فردوسی. - گرفته شدن آواز، غلیظ شدن آواز، نیکو برنیامدن صدا: آواز او (خداوند علت جذام) درشت و گرفته شود. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)